واژهی جوع (گرسنگی) در قرآن
مترجم: دکتر سید حسین سیدی
اما دیگر آیات، گرسنگی را به عنوان بلا یاد میکنند نه ابتلاء: یعنی نشانهی عذاب و انتقام است و در ورای آن، نعمت و بهره مندی از نعمت و مسائلی از این قبیل نیست. آیات در این زمینه فراوان نیست، مثل: فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا یصْنَعُونَ (2)؛ لَیسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ؛ لَا یسْمِنُ وَلَا یغْنِی مِنْ جُوعٍ (3)؛ إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى (4)؛ فَلْیعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیتِ؛ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (5).
گرسنگی همان درد ناشی از خالی بودن معده از غذاست؛ و در برابر آن سیری و پری معده است، و مجاعة هم؛ یعنی زمان قحطی و خشکسالی، اگر گرسنگی ادامه یابد قوای جسمانی از هم میگسلد و تواناییاش تا سرحد مرگ متلاشی میشود. اما در سیری زیاد که همان پرخوری یا اصرار بر خوردن بیش از اندازه لازم و زیادهروی در آن است، زیانبار است و ضررهای آن کمتر از ضرر و فساد گرسنگی نیست. پس سنت پسندیده و قانون درست همان است که خداوند فرموده است: وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا (6)؛ و یا در حدیث آمده است: «معده سرچشمهی دردها، و پرهیز سرچشمهی داروهاست.»
گرسنگیای که مایهی رشد فکر و اخلاق میگردد، همان بسنده کردن به غذای اندک است که مایهی آرامش جسم در طول زندگی میشود. فکر با پرخوری رشد نمیکند و شکوفا نمیشود. در روزه حکمتهای متعددی است که احتمالاً یکی از مهمترین آنها این است که شخص مؤمن به شکوفایی و صفای اندیشه پی میبرد و به آنها علاقه مند میشود؛ همچنین آرامش جسم از التهاب شهوت و فشار آن در رگهای خود را حس میکند و به گونهای میگردد که شیطان را از نفسش دور ساخته و شایستگی جانشینی خدا در زمین را پیدا میکند. بنابراین حکمت بوده است که در حدیث آمده: «شیطان همچون خون در بدن آدمی جریان دارد؛ با گرسنگی و تشنگی راههای وی را ببندید.» و یا در حدیث دیگر هم این معنا قصد شده است که میگوید: «گرسنگی ابر حکمت است؛ و هرگاه بنده گرسنه گردد، باران حکمت میبارد.»
ابوطالب مکی در قوت القلوب از عیسی (علیه السلام) روایت میکند که فرمودند: «جگرهایتان را گرسنگی دهید و جسمتان را عریان کنید، شاید قلبتان خداوند بلندمرتبه را ببیند.» به بایزید بسطامی گفتند: «به چه چیزی به این معرفت دست یافتی؟ گفت: با شکمی گرسنه و جسمی برهنه.» البته منظور از عریانی در این دو سخن لباس نداشتن نیست، بلکه منظور اسراف نکردن در آن و بسنده کردن به آنچه که رفع نیاز میکند، میباشد.
در حدیث مشهور آمده است که «مؤمن در یک شکم، و منافق در هفت شکم میخورد.»
ابوطالب مکی آن را چنین شرح میکند: «این تمثیلی است برای فراخی و فراوانی؛ یعنی چند برابر مؤمن میخورد، گویی مؤمن یک هفتم منافق میخورد. و عرب کثرت را هفت نشان میدهد.» شرح دیگری را هم ذکر میکند که به سهل بن عبدالله شوشتری نسبت میدهد، و آن این که: «به معنای حرص، طمع، علاقه، غفلت و عادت است؛ یعنی منافق به این معانی میخورد، ولی مؤمن به معنای فقر و زهد. لذا میگفت: اگر دنیا خون تازه میبود، خوراک مؤمن از آن حلال میبود؛ چون غذای او به اندازهی ضرورت مردم است.»
همچنین نقل میکند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چشمش به مرد چاقی افتاد و با اشاره به شکمش فرمودند: «اگر این در غیر این بود برای تو بهتر بود.» یعنی اگر آن را برای آخرتت تقدیم میکردی و برادرانت را ترجیح میدادی و در شکم تو نبود، برای تو بهتر بود؛ یعنی کمی غذا از زیادی آن بهتر است.
و از سخنان او که به معانی بعید و اسرار فراوان اشاره دارد، این است: «از اخلاق گذشتگان ترک سیری از سر اختیار بوده است برای سبکی جسم یا همسانی با تهیدستان و یکسانی با آنان تا برایشان برتری نگیرند.» لذا عایشه میگفت: «اولین بدعتی که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نهاده شد، سیری بود؛ چون مردم وقتی شکمشان سیر شود، نفسشان آنها را به دنیا سوق میدهد.»
همچنین در حدیث آمده است: «فرزند آدم ظرفی بدتر از شکمش را پر نکرد؛ و برای او کافی است چند لقمهای که او را استوار نگه دارد؛ و اگر چنین نکرد پس یک سوم غذا، یک سوم نوشیدنی و یک سوم برای خود.» این حدیث دلیل استواری است بر دوری گزیدن از حرصی که بدترین درد است؛ غذا مایهی سلامت جسم است، اگر انسان از اسراف و افراط در آن دوری نماید و به اندکی که رفع نیاز میکند، بسنده نماید؛ چون پرخوری موجب آزار جسم و تیرگی زندگی با بیماریهاست، اگر در خوردن چه در کمیت و چه در کیفیت زیاده روی کند. معمول آن است که گاهی در پزشکی به خاطر سلامتی، بیمار از خوردن منع میشود و تنها اجازهی اندکی از غذا به او داده میشود.
علم پزشکی پا را از این فراتر میگذارد و به مردم سفارش میکند که خود را از غذا و نوشیدنی دور نمایند؛ و یادآور میشود که بیشتر بیماریها ناشی از تراکم غذا در بدن است.اگر در حدیث قبلی میاندیشیدند، در مییافتند که در میانه روی در خوردن و آشامیدن، آن حدیث از هنر پزشکی پیشی گرفته است. آنچه که از سیرهی زاهدان و صوفیان روایت میکنند باز بیان قوی و دلالت محکمی است از دستور پزشکی، چون آنها از سر رنج و تحمل آن را شناختند و به آن دست یافتند، ولی علم پزشکی آن را از آزمایشگاه شناخته و از کتابها روایت کرده است. شاید پرخورترین انسانها کسانی باشند که با غذا سروکار دارند. در خبر آمده است: «خوردن با شکم سیر موجب برص میشود.» بعضی از گذشتگان میگویند: «اسراف آن است که بنده هر چه را که دلش میخواهد، بخورد.»
از ابوذر نقل میکنند که میگفت: «غذایم در هر جمعه یک صاع جو است؛ به خدای بزرگ سوگند! بر آن نمیافزایم تا این که به دیدار او درآیم. از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که میفرمود: بهترین شما نزد من، و نزدیکترین شما به من در قیامت، کسی است که مثل آنچه که برای او نهادم، بمیرد.» از سهل بن عبدالله شوشتری نقل میکنند که میگفت: «قوت برای مؤمنان است، اعتدال برای شایستگان، و نیاز برای صدیقان، قشیری از او در رسالهی قشیریه نقل میکند که میگفت: «وقتی خداوند دنیا را آفرید، نافرمانی و نادانی را در سیری قرار داد و علم و حکمت را در گرسنگی. و هرگاه گرسنه شود قوی میگردد و هرگاه بخورد ضعیف.» از یحیی بن معاذ نقل شده است که میگفت: «گرسنگی برای مریدان ریاضت، و برای توبه کنندگان تجربه، و برای زاهدان سیاست، و برای عارفان کرامت است.» از همو نقل شده است: «گرسنگی نور است و سیری آتش، و شهوت مثل هیزم است که از آن آتش تولید میشود؛ و آتش آن خاموش نمیشود، مگر این که صاحبش را بسوزاند.» از برخی از دانشمندان نقل شده است: «بدترین چیزها نزد خداوند بزرگ، شکم پر، حتی به حلال است.» ابوسلیمان دارانی میگفت: «کلید دنیا سیری، و کلید آخرت گرسنگی است. از این که از شامم لقمهای بگذارم بهتر است برای من تا آن که شب را تا پایان بیدار بمانم و شب زنده داری کنم.»
ابوالنصر سراج توسی میگوید: «یکی از صوفیان نزد پیری آمد و غذایی پیش او گذاشت و به او گفت: چند روز است که غذا نخوردهای؟ گفت: پنج روز، گفت: گرسنگی تو از سر بخل است، تو لباس داری و آن گاه گرسنهای! این گرسنگی از سر فقر نیست.»
این داستان در تفکیک بین تجربهی روحی گرسنگی که هدفش پیشرفت در فکر و اندیشه است؛ و گرسنگی به قصد پس انداز کاملاً روشن است. گرسنگیای که به قصد پاک سازی روانی از ناپاکیها و تیرگیها و شائبهها نباشد، نوعی شکنجهی بی فایده است و صاحب آن تنها سراب و درد از آن بهره میگیرد. لذا گرسنگی- بنا به قول قشیری- «از صفات سالکان است و یکی از ارکان مجاهدت است؛ چون سالکان به گرسنگی خو گرفتهاند و سرچشمههای حکمت را یافتهاند.»
پینوشتها:
1- بقره (2)، آیهی 155: و قطعاً شما را به چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جانها و محصولات میآزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را.
2- نحل (16)، آیهی 112: خدا هم به سزای آنچه انجام میدادند طعم گرسنگی و هراسی را به مردم آن چشانید.
3- غاشیه (88)، آیات 6 و 7: خوراکی جز خار خشک ندارند، که نه فربه کند و نه گرسنگی را باز دارد.
4- طه (20)، آیهی 118: در حقیقت برای تو در آنجا این امتیاز است که نه گرسنه میشوی و نه برهنه میمانی.
5- قریش (106)، آیات 3 و 4: پس باید خداوند این خانه را بپرستید، همان خدایی که در گرسنگی غذایشان داد و از بیم دشمن آسوده خاطرشان کرد.
6- اعراف (6)، آیهی 31: بخورید و بیاشامید، ولی زیاده روی نکنید.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}